خداوندا خوارم کن اما مردم آزارم نکن

 

خداوندا اگر داشتن ذلیل داشتنم می کند ندارم کن

 

خداوندا اگر کاشتن اسیر چیدنم می کند بیکارم کن

 

خداوندا اگر اندیشه خیال یاران بر سرم اُفتاد بر سر دارم کن

 

خداوندا اگر به لحظه ای غفلتی اُفتادم پیش از سقوط هشیارم کن

 

خداوندا اگر رنج بیماران لحظه ای از دلم بیرون رفت .....

 

سخت و بی ترحم بیمارم کن .....

خداوندا خوارم کن اما مردم آزارم نکن

                                 

 

قصه ی مرغ عشق و شاپرک

زیر این طاق کبود , یکی بود یکی نبود

 

مرغ عشقی خسته بود که دلش شکسته بود

 

اون اسیر یک قفس شب و روزش بی نفس

 

آرزوهاش پر کشیدن بود و بس

 

تا یه روز یه شاپرک نگاهشو گوشه ای دوخت

 

چشمش افتاد به قفس دل اون بد جوری سوخت

 

زود پرید روی درخت رو قفس سَرَک کشید

 

تو چشمِ مرغ اسیر غم دلتنگی رو دید,

 

دیگه طاقت نیُوُرد, رفت توی قفس نشست

 

تا که از حرف های مرغ, شاپرک دلش شکست

 

شاپرک گفت که بیا تا با هم پر بکشیم

 

بریم تا اون بالا ها سوار ابرها بشیم

 

یه دفعه مرغ اسیر نگاهش بهاری شد بارون

 

از برق چشماش  روی گونه اش جاری شد

 

شاپرک دلش گرفت وقتی اشک اون رو دید

 

با خودش  یه عهدی بست نفس سردی کشید

 

دیگه بعد اون نفس رنگ تنهایی نداشت

 

توی دوستی شاپرک ذره ای کم نمی ذاشت

 

تا یه روز یه باد سرد میون قفس وزید

 

آسمون سُرخابی شد سوز بد از راه رسید

 

شاپرک یخ زد و یخ ,مُرد و موندگار نشد ,

 

چشماشو رو هم گذاشت دیگه اون بیدار نشد

 

مرغ عشق شاپرک رو به دست خدا سپرد

 

نگاهش به آسمون تا که دِق کردش و مُرد.

 

ویلیام شکسپیر

زندگی را دوست دارم به شرط آن که:

 (ز)آن زندان نباشد

 (ن)آن ندامت نباشد

(د)آن در ماندگی نباشد

(گ) آن گورستان نباشد

 (ی)آن یاس نباشد

 اگر قرار است برای چیزی زندگی خود را خرج کنیم ،

بهتر آن است که آنرا خرج لطافت یک لبخند و یا نوازشی عاشقانه کنیم .

                                                                         ** ویلیام شکسپیر**

به چه قیمتی.....

به چه قیمتی دلم رو به نگاه تو سپردم ....

چه فریب تازه ای از رسم کهنه ی تو خوردم .....

من چه ساده آرزوم رو گفتم اما نشنیدی....          

تو صداقت دلم رو یا نخواستی یا ندیدی ....

حیف از اولین ترانه این سکوت آخرینِ.....    

خواستن و نخواستنی نیست آخر قصه همینه.....